وقتی سایبان چشمهایت
پرواز معصومانه نگاهت را نوازش می دهد
من از پشت پنجره دلتنگی ها
شعر چشمهایت را می سرایم
و گاه گاه
هنگامه اشک هایم را
در پس بغض هایم پنهان می کنم
تا سیمای غرور من
همچون آیینه قلبم
در برابر نگاه بی اعتنایت نشکند

سیگار صبحگاهی ، کام های تلخ تکراری ...!!!

مدت هاست صبحانه ، مرگ قرقره میکنم...

در خیالم پشت سرت آب ریختم نه برای اینکه برگردی

 تا پاک شود هرچه رد پای توست از زندگی

خدایا

در انجماد نگاه های سرد این مردم

 دلم برای جهنمت تنگ شده است !

آنقــدر مرا سرد کرد

از خودش .. از عشق ..

کــه حالا بــه جای دلبستن یخ بسته ام

آهای !!! روی احساسم پا نگذاریــد لیز می‌‌خوریــد

سوت پایان را بزن

من حریف هرزگی تو

و احمق بودن خودم نمی شوم

خنده ام میگیرد

وقتی پس از مدت ها بی خبری

بی آنکه سراغی از این دل بگیری

می گویی دلم برایت تنگ است

یا دلم را به بازی گرفته ای

یا معنای واژه ها را خوب نمی دانی ؟

دلتنگی ارزانی خودت

من دیگر دلم را به خدا سپرده ام

هرچه ها میکنم گرم نمیشود خاطرم

بوی تعفن  خیانت از دهانم میآید

هــــــــــا….

خاطر من و خیال تو و خیل  خیانت …

گرگ ها همیشه زوزه نمی کشند

گاهی هم می گویند : دوستت دارم

و زودتر از آنکه بفهمی بره ای ، می درند خاطراتت را

و تو می مانی با تنی که بوی گرگ گرفته !

ترکت می کنم و تنهایت می گذارم

تا بیش از این انرژی ات را صرف نکنی برای

صادقانه دروغ گفتن

عزیزم وقتی گند زدی به زندگیِ طرف

موقع رفتن دیگه دهنتو ببند

 لطفا نگو قسمت نشد !

هــــــــی تــــــــــــو !

از اینکه امروز مورد توجه هستی خوشحال نباش

تیتر اول روزنامه امروز

کاغذ باطله فرداست

لاشه ی عاشقی ام

سگ خورِ نامردیِ تو

این قدر خون به دلم هــــست

که هارت کند

آنقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم

 که میترسم هرگاه از شادی به هوا بپرم

زمین را از زیر پاییم بکشند…

صبر کن سهراب ! قایقت جا دارد؟

آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند …

وای سهراب کجایی آخر ؟

زخم ها بر دل عاشق کردن ، خون به چشمان شقایق کردند…

ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش سیری چند ؟

صبـــــــــــــــر کن سهــــــــــــــراب …!

قایقت جا دارد؟

 من را نیز با خود ببر ، اینجا عاشقی بین مردم مرده است . . .

همه چیز خنده دار بود….

داشتن تو…!

بودن من

 ماندن ما….!

رفتن تو…

این همه آه….

گاهی از این همه خنده گریه ام میگیرد….

دُنـبـال ِ کَـلاغـیْ می گـردَم ،

تا قـآرقـآرَش رآ بـه فـال ِ نـیـکْ بـگیـرَم

وقـتـی…

قآصـِدَکـْ ـهـا هـمـه لال انـد

اگر روزی عاشق شدی …

قصه ات را برای هیچکس بازگو نکن …

این روزها چشم حسودان به دود اسپند عادت کرده ……!

گــــفته باشــــم !.!.!

مـــن درد مــــــــی کــشــم ؛

تــــو امــــا …. چشم هـــــایت را ببنـــــــد !

سخت است بـدانـــــم می بینی ، و بی خیــــــــــالی … !

قیافه ام تابلو شده بود !

گفتن : چی میکشی ؟

گفتم : زجر !

گفتن : نه یعنی چی مصرف میکنی ؟

گفتم : زندگی … !

دست از پا خطا کنى تعویض میشوى

همین حوالى کسى هست شبیه تو!

اینست پیام عشق هاى امروزى…

جانمازم شاهدى بر دل شکستن هاى اوست

بغض هایم ادعایم را گواهى میکند

نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند

می گویند حساسیت فصلی است

آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم . . .

تو به احساست بیاموز نفس نکشد

هوای دل ها آلـوده است

اینجا فاصله یک عشق تا عشق بعدی یک نخ سیگار است !!!