آدم به خدا خیانت کرد !!
خدا غم آفرید ، تنهایی آفرید ،  بغض آفرید . . .
اما راضی نشد ! کمی تامل کرد . . .
آنگاه “ عشق ” آفرید ! نفس راحتی کشید !
انتقامش را گرفته بود از آدم . . .

این که هر بار سرت با یکی گرم باشد دلیل بر ارزش ات نیست ، آنقدر بی‌ ارزشی که خیلی‌ ها اندازه تو هستند . . .

تا زنده ام می نشینم به انتظارت . . .
شاید هم نیایی ! من کارم را می کنم . . .

هر شب بر روی تختم

رویای تو شکنجه ام میکند

انصاف نیست

مسیح را هم یکبار به صلیب کشیدند ...

خـدایـــا...




مـےتونَـم چـَند لَـح ـظــہ بـاهـاتـ خَلـوَتـ کـُنـــَم؟




قـولـ مـ ــے دَهـَم




بیـشـتَر اَز چَ ـند لَـحظـہ وَقـتـت را نَـگـیـرَم




گـــوشِـتـ ُ بــیار جـ ِلـــو...




بیــا



نَـزدیــکـ ـتَـر...




مـَـن خَ ـستـ ِه اَم




مــےشنَوـے؟….

نگـــران نباش

" حــال مـــن خـــوب اســت "

بــزرگ شـــده ام


دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــوم...!

آمـوختــه ام،

که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش

" زندگیست "



آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای

" نبــودنـت "

تنگ نشــــود

راســــــتی، دروغ گـــفتن را نیــــــــز، خــــوب یاد گـــرفتــه ام

" حــــال مـــن خـــــــوب اســت "

خــــــوب خــــوب ...

ببین . . .

اگـر او بـرای تـو سـاخـتـه شـده

مـن بـرای تـو ویـران شـدم

حـالا بـبـیـن

غـذای روزانـه ام شـده

فـریـاد هـایی کـه نـجـویـده قـورت مـیـدهـم ...

آرزوهــایــم به درکــ ،

اصــلا رویــاهــایــم هــم ،

حـــتــی آیــنــده ام ،

مــگــر چــه فــرقــی مــی کــنــد؟!

بــهــشــت یــا جــهــنــم ،

شــاد یــا غــمــگیــن ،

دنــیــای بــی تــو ،

ســراســر جــهــنــمــی غــمــگــیــن اســت

می‌گوینــد:

بــاران کــه میزنــد ,

بــوی ” خــاک “بلنــد می‌شــود…

امــا …

اینجــا بــاران کــه میزنــد ;

بــوی ” خاطــره ” بلنــد میشــود …!

امروز دلم دوباره شکست….
از همان جای قبلی…!
کاش می‌شد آخر اسمت نقطه گذاشت تا دیگر شروع نشوی….
کاش می‌شد فریاد بزنم… پایان!
دلم خیلی گرفته!….
اینجا نمی‌توان به کسی نزدیک شد! آدمها از دور دوست داشتنی ترند!

فاصله ای است میان ما
نه تو مى آیى !
نه من مى توانم بى روم !
این جاده براى نرسیدن بود . . .

دیر باریدی باران ، خیلی دیر . . .
من مدتهاست در حجم نبودن کسی خشکیده ام . . . !

یه خیابون
یه بارون
دستهای یخ کرده
یه آهنگ
کلی فکر !
و پاکت سیگار به ازای تمام شارژهایی که باید برای با “تو” بودن خریده میشد . . . !

وقتی دلم گرفت ، زیرِ باران گریه کردم . . .
وقتی اشکهایم میان قطره های باران گم شدند ، تازه فهمیدم غمِ من چقدر کوچک است و غمِ آسمان چقدر بزرگ . . .

بغضهایم را به ابرها می دهم و قلبم را از نام تو پر می کنم . . .
باران که ببارد آواز قلبم شنیدنی است . . .

یک ساعت که آفتاب بتابد ، خاطره آن همه شب های بارانی از یاد می رود !
این است حکایت آدم ها ، فراموشی . . . !

دوست داشتم وقتی که داغونم ، یه نفر بیاد بزنه رو شونه هام و بگه :
” قوی باش مرد ! من هم تنهام . . . ”

از دیگران شکایت نکن ، خودت را تغییر بده !
از آنجا که برای محافظت از پای خود ، پوشیدن یک دمپایی ، آسان تر از فرش کردن کل زمین است . . . !

به هر کس مینگرم در شکایت است . . . !
در حیرتم دنیا به کام کیست . . . !؟

نه حرفی برای گفتن ، نه امیدی برای ماندن . . .
نه پایی برای رفتن ، نه تمایلی برای دوباره ساختن . . .
تو از اول هم هیچ نداشتی !

حق با کشیش ها بود گالیله !
زمین آنقدرها هم گرد نیست !
هر کس میرود دیگر باز نمیگردد . . .

باران ببار و تمام خاطره ها را بشور
تمام دوستت دارم ها
تمام عاشقانه ها
ببار که من هم شرم نکنم ، من هم ببارم !

تا یادت می کنم باران می آید . . .
نمیدانستم لمس خیالت هم وضو می خواهد !

سراپا خیس از عشق و باران . . .
در پاسخشان چه خواهی گفت اگر بپرسند:آستینت را کدامیک تر کرده است ؟

زیر بارانم بی چتر !
تنها بینی سرخم لو میدهد مرا ؛
که باریده ام همراه ابرها . . .
اما !
تابلوی قشنگی شده ایم :
من و جاده و بارن . . . !

التماس مال دیروز بود ! مال وقتی که ساده بودم !
امروز . . .
می خواهی بروی ؟
هیس !
فقط خداحافظ . . . !

چـنـد وقـتـیـسـت بـه جای یک جرعـه آب ِ خـوش ، “ بغض ” از گـلـویـمـان پـایـیـن مـی رود ،  ایـهـالـنّـاس . . .
دل را لگـد نـکنـیـد !
آبـَش را گل نـکنید !

قرص های خواب
لیوان لیوان آب
آرزوی اینکه شاید تا ابد
خوابت را ببینم . . . !

مـــرد است دیگر . . .
گاهی تند میشود گاهی عاشقانه میگوید . . .
مـــرد است دیگر . . .
غرورش آسمان و دلش دریاست . . .
تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مـــرد. . .
تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده . . .
تو چه میدانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبردارد و بالشش ؟
مـــردر را فقط مـــرد میفهمد و مـــرد . ..

خَسته ام . . . !
اما تَحمل می کُنم . . .
خُدایا روزِگارت با من و احساسم بـَد تا کرد . . .

چقدر خوشحال بود شیطان
وقتی سیب را چیدم
گمان میکرد فریب داده است مرا
نمی دانست تو پرسیده بودی
مرا بیشتر دوست داری یا ماندن در بهشت را ؟

خـــــــدایا . . .
صورت حساب لطفا . . .
باقیشم مال خودت . . .
منو خلاص کن
سیر شدم از زندگی . . .

در جـواب اَشک هـای گـرمَم ، که روی گونه هایَم سُرسُره بـازی مـی کَـردَنـد . . .
بـِین آن همه آدم ، در آخـرین دیـدار ِ رسمـی مان . . .
نبایـد مـی گفـتـی : “ دُنـیای شُمـا چـقـدر قـشَنگـ اَستـ ”
دل اَست دیـگـر ، مـی شکـنـد… . . .

میخواهم از دلتنگیهام برایت بنویسم
اما این کاغذ را هم سفید میگذارم
حرفهایم برای تو در کاغذ نمیگنجد . . .